اولین دندون
جشن دندونی
بدون عنوان
روزه جشن دندونیت با اینکه یکم تب داشتی ولی اصلا اذیتم نکردی نفسم فقط یکم بی حوصله بودی ...
نویسنده :
مامانی
14:01
جشن دندونی ائلوین
نفس مامان تا باباجون حبیب فهمید تو دندون در اوردی زود رفت گندم اینا خرید تا برات آش دندونی درست کنیم و برات یه جشن بگیریم عزیزم
نویسنده :
مامانی
14:00
دندونی ائلوین
عشق مامان دقیقا تو هفت ماهگی اولین مروارید قشنگت رو در اوردی حسابی تب کرده بودی و منم فکر میکردم سرما خوردی مامان جون فرح هم دو شب کامل بالا سرت بیدار موند و مواظب بود تبت بالا نره صبح مامان جون داشت بهت غذا میداد که دیدیم تو دندون در اوردی و کلی خوشحال شدیم ...
نویسنده :
مامانی
11:47
شب چله
شب یلدای نفسم
عزیز مامانی امسال اولین شب چله تو بود که تجربه کردی نفسم خاله جون میترا برات لباس هندونه گرفته بود خیلی ناز شده بودی عزیزم شب چله رو خونه بابا جون بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت ...
نویسنده :
مامانی
13:01