پایان هفت ماهگی ناز مامان
عزیز دلم هفت ماهت هم تموم شد و وارد هشت ماهگی شدی دو روز پیش ماهگردت بود و منم داشتم خونه تکونی میکردم دیگه کم کم داره عیدم میرسه و منم دارم خونمون رو تمیز میکنم برا عید، با اینکه خسته بودم ولی برا قندعسلم کیک پختم و یه جشن کوچولوی سه نفره باهم گرفتیم فرشته کوچولوی من دیگه داری برا خودت مردی میشی این روزا کامل غلت میزنی و هرجایی که دلت میخواد میری خطرناک شدی گلم باید بیشتر مواظبت باشم نمیشه یه لحظه تنهات گذاشت،نفس مامان وقتی به گذشتمون فکر میکنم میبینم چه روزایی سختی رو با هم پشت سر گذاشتیم ختنه کردنت که تا حلقه ختنه بیوفته واقعا خیلی اذیت شدیم که اخرش بعد سیزده روز به کمک دکتر حلقت افتاد، شبا همش شکم درد داشتی و نمیتونستی بخوابی چه شبایی که...
نویسنده :
مامانی
19:08