ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا

برگشت از سنندج

1395/1/16 20:45
نویسنده : مامانی
86 بازدید
اشتراک گذاری

نورچشم مامان امروز صبح حاضر شدیم تا یواش یواش برگردیم خونمون، تا یادم نرفته بگم چهارمین مروارید خوشکلتم خونه خاله جون مهسا در اوردی و الان چهار دندون خوشکل داری،موقع خداحافظی کردن با خاله مهسا همه ناراحت بودیم و دلگیر از جدا شدنمون چقد زود این چند روزم گذشت ما هم دیگه مجبوریم برگردیم خونمون هستی رو نگو دل مامانو خون کرد با اون زبون شیرینش همش میگفت خاله مینا تو نرو دلمو کباب کرد با گریه کردنش  ناراحت ولی دیگه نمیشد کاریش کرد،تو راه خدا رو شکر مثل همیشه اقایی کردی و اذیتمون نکردی با اینکه فقط هشت ماهت هست ولی خیلی بچه فهمیده و با درکی هستی قربونت برم گل پسری شدی برا خودت ،تو بناب بابا جونت برا ناهار نگه داشت رفتیم غذامون رو تو غذا خوری خوردیم ،تو مسیر راهمون  رفتیم ملکان خونه دوسته بابا جونت اقای صالح پور اونجا هم با دوسته باباجون ناصر بازی کردی و با خنده های شیرینت اونم مجذوب خودت کردی هر چقد اصرار کردن برا شام نموندیم و به سفرمون ادامه دادیم و بالاخره رسیدیم تبریز که خاله جون میترا برا شام دعوتمون کرد الانم خونه خاله جونت هستیم تو هم لالا کردی منم از فرصت استفاده کردم خاطرات برگشت از سفرمون رو برات نوشتم انشالله که بهت خوش گذشته باشه به ما که خیلی خوش گذشت دوستت داریم عمرمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)