ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا

خاطرات نه ماه و هفت روزگی

1395/3/3 12:37
نویسنده : مامانی
237 بازدید
اشتراک گذاری

امید زندگی مامان سلام دیگه حسابی برا خودت مردی شدی ها مامان رو ببخش دیر به دیر میام به وبلاگت سر میزنم اخه خیلی شیطون شدی همش باید کنارت بشینم و مواظبت باشم کارای خیلی خطرناکی میکنی دیگه به چهار دست و پا رفتن قانع نیستی و میخوای همش سرپا وایسی دسته مبل ها رو میگیری و بلند میشی میری داخل میز تلوزیون قایم میشی روزی صدبار از پله اشپزخونه میری بالا و میای پایین، خیلی دوس داشتتی و با نمک شدی هر چیزی رو میبینی میگی جججیز خیلی شیرین زبونی خدا رو شکر شیر مامان رو میخوری و غذا هم کم و بیش میخوری میوه خوردن رو خیلی دوس داری،عشق مامان این چند روزه خیلی بهمون خوش گذشت اخه همش بیرون بودیم با بابا جون ناصر اینا ....

نمونه ای از شیطونیات 

عکس های هتل پارس رفتننون با خاله میترا اینا و باباجون و مامان جون گوهر

اینجا هم داری سیگار میکشی عشق مامان نیشخند

نفس مامان عکس های پایین هم رفته بودیم پارک کوهستانی جلفا با عمه اینا که خیلی بهمون خوش گذشت

اینجا هم داری با نوه عمه،ستایش خانوم درس میخونین افرین پسره باهوشم

اینجا بابا جون گذاشته بود تو رو تو جعبه موز و تو هم حسابی حال میکردی 

رانندگی نفس مامان ،قربونت برم چه ژستی هم گرفتی با اون سن کمت خیلی خوب فرمون ماشین رو کنترل میکنی

اینم ستایش جون موقع رانندگی

اینجا هم داری با ماشین بابایی رانندگی میکنی قربونت برم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)