ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا

سرماخوردگی نفس مامان

1395/2/19 16:03
نویسنده : مامانی
276 بازدید
اشتراک گذاری

عمر مامان شرمنده خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم اخه تو مریض شده بودی و من مشغول مراقبت از تو بودم نفس مامان بدجور سرماخورده بودی و تب میکردی،مامان جون فرح و بابا جونت خیلی زحمتت رو میکشن انشالله بزرگ که شدی جبران میکنی مامان جونت سه شب تا صبح بالا سرت بیدار نشسته بود و پاشویه میکرد تو رو تا یه وقت تبت بالا نره انشالله دیگه هیچ وقت مریض نشی دو روز پیش هم تولد پسر عمو آیهانت بود رفته بودیم سهند چند روزم موندیم خیلی بهمون خوش گذشت ولی چون تو زیاد حوصله نداشتی همش بی تابی میکردی و بغل مامان جون سرپا بودی 

اینجا ساعت 4 نصف شبه که بدجور تب کردی اوردیمت بیمارستان فارابی با بابایی

 

فردای اون روز مامان برات بمیره بازم تبت رفت بالا و با بابایی و باباجون بردیمت پیش دکتر قریشی که گفت به خاطر در اوردن دوتا دندون بالایی هست که تب میکنی و چون بدنت ضعیف شده بود برات سرم و امپول تجویز کرد که موقع زدن سرم من طاقت نیاوردم نرفتم تو ولی پشت در همش اشک میریختم ولی نمیتونستم کاری کنم یه جوری تو گریه میکردی که اسک بابا جونم در اوردی

عشق مامان موقع سرم زدن از خانوم پرستاره ترسیده بودی و همش تو خواب جیغ میزدی و گریه میکردی که مامان جون ترست رو با نمک برداشت که دیدیم عکس خانم پرستار افتاد 

پسندها (1)

نظرات (0)